English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1456 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to check off U رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
tick off U نشان رسیدگی و مقابله
demark U نشان گذاردن
impressing U نشان گذاردن
demarcated U نشان گذاردن
demarcates U نشان گذاردن
demarcate U نشان گذاردن
demarcating U نشان گذاردن
impress U نشان گذاردن
impressed U نشان گذاردن
impresses U نشان گذاردن
check U نشان گذاردن
checks U نشان گذاردن
checked U نشان گذاردن
chalking U باگچ نشان گذاردن
chalked U باگچ نشان گذاردن
chalks U باگچ نشان گذاردن
chalk U باگچ نشان گذاردن
mottle U با خالهای رنگارنگ نشان گذاردن
obelize U با این علامت "-" نشان گذاردن
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
to cross self U با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cicatrization U عمل گوشت نوبالا اوردن زخم وباقی گذاردن نشان
linesman U موافب برخوردتوپ باخط
linesmen U موافب برخوردتوپ باخط
hyphenize U باخط پیوند چسبانیدن
hyphenate U باخط پیوند چسبانیدن
lane U مسیر که باخط کشی مشخص میشود
lanes U مسیر که باخط کشی مشخص میشود
skittle U که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
line up <idiom> U به درستی میزان کردن
tracks U دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracked U دنبال کردن یک مسیر به درستی
track U دنبال کردن یک مسیر به درستی
to vouch for any one's honesty U ضمانت درستی کسی را کردن
to see to U رسیدگی کردن
audits U رسیدگی کردن
to go into U رسیدگی کردن
investigate U رسیدگی کردن
investigated U رسیدگی کردن
investigates U رسیدگی کردن
investigating U رسیدگی کردن
deal with U رسیدگی کردن
examine U رسیدگی کردن
examines U با into رسیدگی کردن
considers U رسیدگی کردن
examining U رسیدگی کردن
consider U رسیدگی کردن
audited U رسیدگی کردن
audit U رسیدگی کردن
to do for U رسیدگی کردن به
examines U رسیدگی کردن
examined U با into رسیدگی کردن
examined U رسیدگی کردن
examine U با into رسیدگی کردن
inspect U رسیدگی کردن
inspected U رسیدگی کردن
inspecting U رسیدگی کردن
auditing U رسیدگی کردن
inspects U رسیدگی کردن
to llok U رسیدگی کردن
examining U با into رسیدگی کردن
verified U رسیدگی کردن
verifying U رسیدگی کردن
tries U رسیدگی کردن
to see about U رسیدگی کردن
try U رسیدگی کردن
attend U رسیدگی کردن
to look in to U رسیدگی کردن
look into U رسیدگی کردن
attends U رسیدگی کردن
verifies U رسیدگی کردن
go into U رسیدگی کردن
attending U رسیدگی کردن
verify U رسیدگی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
verifying U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
to go through U رسیدگی کردن گذشتن از
think over <idiom> U با دقت رسیدگی کردن
audits U ممیزی رسیدگی کردن
look into <idiom> U رسیدگی یا وارسی کردن
audited U ممیزی رسیدگی کردن
attends U توجه یا رسیدگی کردن
attend U توجه یا رسیدگی کردن
attending U توجه یا رسیدگی کردن
auditing U ممیزی رسیدگی کردن
audit U ممیزی رسیدگی کردن
to check up U درست رسیدگی یاحساب کردن
to w up a company U امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
prejudge U بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudging U بدون رسیدگی قضاوت کردن
to go to U رسیدگی کردن انجام دادن
prejudged U بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges U بدون رسیدگی قضاوت کردن
cut both ways <idiom> U به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
to go into the matter U به این مطلب رسیدگی کردن
inquired U باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquires U باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquire U باز جویی کردن رسیدگی کردن
check up U رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
enquired U باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquires U باز جویی کردن رسیدگی کردن
spot checks U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
investing U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
put on U : تحمیل کردن گذاردن
pose U : مطرح کردن گذاردن
posed U : مطرح کردن گذاردن
poses U : مطرح کردن گذاردن
posing U : مطرح کردن گذاردن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to revisit a criminal case [judicial proceedings] U یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
thwart U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
foils U عقیم گذاردن خنثی کردن
denotes U تفکیک کردن علامت گذاردن
put by U قطع کردن کنار گذاردن
mediates U وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediating U وساطت کردن پابمیان گذاردن
intervened U مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene U مداخله کردن پا میان گذاردن
denoted U تفکیک کردن علامت گذاردن
denote U تفکیک کردن علامت گذاردن
thwarted U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
foiling U عقیم گذاردن خنثی کردن
intervenes U مداخله کردن پا میان گذاردن
mediate U وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediated U وساطت کردن پابمیان گذاردن
godfathers U نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
godfather U نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
lay-by U کنار گذاردن متروک کردن
subscribe U تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribed U تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribes U تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribing U تصدیق کردن صحه گذاردن
interferes U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
lay by U کنار گذاردن متروک کردن
interfere U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfered U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
lay-bys U کنار گذاردن متروک کردن
foiled U عقیم گذاردن خنثی کردن
foil U عقیم گذاردن خنثی کردن
ovulated U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
straiten U باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
ovulate U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encases U درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encase U درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulating U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encased U درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
defferential assets U هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
checks U سرزنش کردن رسیدگی کردن
supervise U برنگری کردن رسیدگی کردن
mind U نگهداری کردن رسیدگی کردن به
check U سرزنش کردن رسیدگی کردن
indagate U تجسس کردن رسیدگی کردن
minds U نگهداری کردن رسیدگی کردن به
minding U نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervising U برنگری کردن رسیدگی کردن
supervised U برنگری کردن رسیدگی کردن
supervises U برنگری کردن رسیدگی کردن
checked U سرزنش کردن رسیدگی کردن
mark U نشان کردن نشان
marks U نشان کردن نشان
to shuffle off responsibility U مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to shift off responsibility U مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
cannibalises U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
lifemanship U متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
puncuation U نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary U خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star U نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry U دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
validity U درستی
imprecision U نا درستی
preciseness U درستی
soundness U درستی
rightfulness U درستی
exactitude U درستی
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1اصلاح ترجمه
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com